معرفي کتاب نامه هاي کوفي
به نقل از وبلاگ در صحبت کتاب
سعید بیابانکی را با شعرهای طنزش شناخته ام. شعرهای طنزش را دوست دارم و هر از گاهی به سنگچین،وبلاگش، سر می زنم تا شعرهای تازه اش را بخوانم. شعرهایش ساده،صمیمی و دلنشین هستند و نکته یابی ها و دقت هایش ،علی رغم سادگی و ساده یاب بودن، تامل برانگیز اند.
بیابانکی فقط شعر طنز نمی گوید. «نامه های کوفی» جلوه دیگری از شاعری او را نشان می دهد.در این مجموعه اشعار آئینی و عاشورایی بیابانکی گردآوری و منتشر شده است.البته در «نامه های کوفی» چند شعر غیر آئینی نیز در کنار اشعار آئینی نشسته است.
من از میان اشعار این مجموعه، «سیاه و سفید» ، «قاصدکان» و «شاه عباس» را پسندیدم و از قضا هر سه شعر از اشعار غیر آئینی این مجموعه هستند. در میان اشعار آئینی فصل اول(خیزرانی) و فصل دوم(سیاه و سفید) هیچ کدام ،چه از نظر تعبیر و چه از نظر مضمون،چنگی به دلم نزدند. «بیا که آینه روزگار زنگاری ست...»، «این سواران کیستند انگار سر می آورند...»، «باز این چه شورش است مگر محشر آمده...»، «لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است...» مطلع چند غزل آئینی این مجموعه هستند و از تعابیر و مضامین مطلع می توان حدس زد که از دیگر ابیات غزل نیز نباید انتظار مضمون و تعبیر نو داشت.
و اما فصل سوم: «نامه های کوفی».
در این فصل شاعر انتقاد می کند: از موضع دیندارانه از افراد بی اعتنا به عاشورا و آئین های عاشورایی و از موضع روشنفکرانه از دست اندرکاران و علاقمندان به آئین های عاشورایی. مثلا در انتقاد از دسته اول در نامه نوزدهم می گوید:
آن طرف
راه را بر کاروان تو بسته اند
این طرف
چه راه بندانی ست جاده شمال
و مثلا در نامه پنجم در نقد دسته دوم می گوید:
جهان یکسره فریاد می شد
اگر روضه خوان ها
حرف هایت را می شمردند
نه زخم هایت را
به نظر می رسد که شاعر بیشتر تحت تاثیر جریان روشنفکری و به خصوص دکتر شریعتی است و نگاه او به مراسم ها و آئین های محرم و عاشورا هم دلانه نیست بلکه انتقادی است.البته منظورم این نیست که در موضوع عزاداری و محرم و رفتار عزاداران جای نقد نیست اما نگاه هم دلانه با نگاه انتقادی فرق دارد...